ماورائی کم وسعت تر ،روحانیتی کم قدرت تر



در حدود صد سال است که به گواه جامعه شناسان و به ادعای تاریخ نویسان ، جامعه ایران در هر چند بسیار آرام و لاک پشتی امادر حال حرکت به سوی مدرنیسم است. . مدرنیسمی که هم به دلیل ماهیت و هم به دلیل خواستگاه اولیه اش ناگزیر به دست و پنجه کردن با دین خواهد بود. اما در باب این حرکت به سوی مدرنیسم ، باید به یکی از ویژگیهای مهم مدرنیسم هم اشاره داشت یعنی ” مادی گرایی ” . با پیشرفت علم و علی الخصوص تکنولوژی ، امروز شاید دین داران بیشتر از این در رنجند ، که چرا مفاهیم معنوی و غیر مادی گذشته ، مانند روح ، بیشتر و بیشتر شکل مادی پیدا میکند ؟.
و به طور مثال اینکه ، چرا بیماری های روحی سابق ، که به وسیله کشیشان اعظم و یا ملایان دارای دم مسیحایی و یا حتی تحریم ها و تنبیه های جسمی و… مداوا می شد ، امروز در حقیقت به بیماریهای روانشناسانه ای تبدیل شده است ، که با داروهای شیمیایی قابل درمان هستند؟ .

یا چگونه شده است که نقش ” شیطان ” را در وسوسوسه نفس - در شکل بیشتر به کار رفته آن در اسلام ، وسوسه ” هوای نفس ” و “ شهوت “ - را ” ویاگرا ” و انواع و اقسام داروهای محرک میل جنسی پرکرده است . این کمرنگ تر شدن نقش شیطان ، به قطع با توجه به جهانبینی دو قطبی متدینین ، آزردهنده جلوه می کند . چرا که با ضعیف تر شدن قطب شر در حقیقت قطب نیک نیز نقش هدایت کننده کمتری خواهد داشت . در حقیقت ، وسوسه کمتر ، کلیسا رفتن کمتر را نیز به همراه خواهد داشت.

در مورد مادی گرایی در مورد اجزای تشکیل دهنده بدن آدمی ، که منجر به نفی و انکار آنچه در دین به عنوان روح شناخته می شده ، قطعا با توجه به ماهیت  سیستم درک و پذیرش ذهنی متدینین ، جبهه گیری بنا به دلایل زیر ، در مورد این پدیده متصور است :

1- به طور تجربی تغییر سخت است . علی الخصوص در مورد افرادی که وارد دوران میانسالی به بعد شده اند.

2- پدیده روح و وجود آن ، صرفا یک تعریف و دانش خام نیست . اینکه روح وجود دارد علاوه بر ماهیت خبری جمله ، طبعا لطافتی خاص به دنیای بعد مرگ می بخشد . لطافتی که قطعا پذیرش وجود روح را آسان تر می نمایاند تا نفی آن . علی الخصوص اگر چاشنی محکمی مانند گفته خدا ، نیز با آن آمیخته باشد و بر آن مهر تایید زده باشد .

3- به طور کل ذهنیت آدمی نه الزاما در مورد روح ، بلکه در مورد ماورا و هرچیز غیر ملموس و غیر مادی دیگری ، خلاقیت و نوآوری های عجیبی نشان می دهد . اینکه چگونه از حرکت سایه شاخه های درختی در تاریکی ، بلافاصله در ذهن وجود ارواح به اثبات شهودی می رسد ، خود از نکات عجیب ذهن بشر است . بنابراین به طور کل ، نه الزاما در مورد ارواح ، بلکه در مورد کل پدیده ها ، به نظر اجتناب ناپذیر می رسد که این تصور به وجود آید  که : “ اصل ماجرا چیز دیگریست که از چشم پنهان مانده ” . شاید به طور غیر مستقیم اشاره به نظریه توطئه داشته باشم . اما همانطور که گفتم این سیستم فقط به دیدن ارواح ختم نمی شود . اعتقاد به دیدن موجودات فضایی و باورر داستان های رمالی و…نمونه های دیگری از قوی بودن این نوع نگاه در جامعه است.

4- در مورد دنیای سیاه و سپید و جهان بینی دو قطبی ای ،  که دین به پیروانش اهدا می کند و سرنوشت بشر را جز بهشت یا جهنم متصور نیست ، باید گفت که ، ملکه ذهن کردن این جهان بینی ، خود مستلزم این است که بر وجود روح تاکید کنیم تا قادر باشیم از عذاب بترسانیم . این مسلم است که عمر جاودان را کسی ندیده و نخواهید دید. و ایضا این مسلم تر است که اگر مفهومی به مانند روح ساخته و پرداخت نشود ، باور دنیای جاودان ، شوخی ساده ای بیش نخواهد بود . پس به منظور حفظ کارکرد چماغ و هویج گونه بهشت و جهنم لازم است که روح ابتدا تعریف و سپس تاکید و در آخر جایگاهی ویژه را نیز صاحب شود . که به پشتوانه این جایگاه ویژه نفی روح چندان برای متدینین آسان نخواهد بود.

5- خود کاسبان دکان تحمیق مردم ، از عوامل اصلی جبه گیرنده خواهند بود. و بعید نیست از هیچ گونه عملی فروگذاری کنند. قطعا دلالی آسان ترین شغلهاست . چه خواهد این دلالی ، خرید میوه از کشاورز و فروش به بازار مصرف باشد و چه خواهد دلالی محبت باشد و چه خواهد در این مورد خاص ، دلالی رابطعه انسان با خدایش . قطعا کم شدن مراجعه به نهادهای تحت سیطره آنان ، با واکنش این دلالین روبه رو خواهد شد . در اینجا قطعا شدت برخورد و شدت اقدامات این گروه به قدرت اقتصادی و سیاسی نظامی آنان بستگی خواهد داشت .


اما با همه اینها نسبت به گذشته های دور باور به روح به مراتب کمتر شده است . و به موازات آن میزان وسوسه های شیطان کمتر و در نتیجه رجوع به کلیسا و اماکن متبرک نیز کمتر شده است.

برای متدینینی که تا دیروز جامعه ای را شاهد بودند که در آن دین و شرع ، اجر واحترامی ویژه داشت ، جامعه ای که میزان رجوع به متخصص دینی بیشتر از امروزیست که حتی قادر نیستند فرزندانشان را از آنچه در ذهنشان “انحراف ” می پندارند ، نجات دهند.این طبیعی خواهد بود که دست به اقدام پیشگیرانه بزنند .

دقیقا در همین مرحله است که تفاوت ادیان وتعالیمشان ، تفاوت در میزان خشونت در برخوردها را تعیین خواهد کرد. اینکه توسل به خشونت در دین و آیینی در این مرحله مجاز شمرده شود و حتی تشویق نیز شود ، بزرگترین بهانه آسان شدن جنایت و ترور است .در حالت بسیار خوشبینانه تر باید امیدوار بود که فرد به  عکس گام نهادن در مسیر ترور ، حاضر باشد،پا به پای مسیر طبیعی جامعه حرکت کند هرچند که در مواقعی درجا نیز بزند. وگرنه وقوع چنین جنایت هایی به پشتوانه پیش گیری از انحراف نکوهیده شده در دین و علی الخصوص با قدسیت ویژه ای که باور به گام نهادن در راه خدا علی رغم قتل و کشتار به انان دست می دهد و با حمایت های خاص دلالین رابطه انسان با خدا که خود بسته به میزان قدرت مالی و سیاسی نظامیشان خواهد داشت ، اصلا بعید نیست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Copyright © تنفس