
اینکه امروز اثبات شود که خدایی هست یا نیست یک مساله است . واینکه اثبات شود باید این خدای اثبات شده را پرستید، یک مساله دیگر .
در غالب مواقع آنچه به اشتباه پنداشته می شود ، اینست که خداپرستان فطرتا ، نیاز به این دارند که بدانند خدایی هست .و فطرت بشری خداجوست . درحالی که با نگاهی به جامعه حقیقی به نظر این درستتر به ذهن می رسد که بگوییم ” آنچه خداپرستان به آن نیاز دارند پرستش خداست نه خود او ” . به پشتوانه همین نیاز به پرستش است که اساسا هندوی گاوپرست و مسیحی یکتاپرست هردو ادعا می کنند خدایی وجود دارد و ما در حال پرستش او هستیم !
اما چرا باید پرستش کرد ؟ این سوالیست که در غالب مواقع ، خداپرستان خود نیز از پاسخی منطقی به آن در مانده اند و در خوشبینانه ترین حالت ، به بیان موهوماتی کلی و غیر مستند و یا اتکا به کتب آسمانی جوابی می دهند . در حقیقت حق با آنهاست ، آنچه در ضمیر ناخودآگاه و از خردسالی یعنی زمانی که حتی خاطرات بصری را هم گنگ و کمیاب می یابیم ، شکل گرفته ، معمولا قابل ردیابی نیست . سلسله ای محکم و ضرباهنگی قوی ، از مجموعه ای از افکار و ترس ها و لذت ها و غرایز که امروز به پشتوانه این سلسه افکار، انسان خداپرست در مواجهه با پرسش های بی شمار ، تنها راه فرار را اتکا و اصرار به بیان کتاب آسمانی ای می بیند که تنها فایده اتکا به آن ، رها ساختن تعقل در برابر پرسش هاست که به وضوح نشان دهنده درماندگی انسان از خود درمانی و ریشه یابی خواسته ها ، ترس از رجوع به آنچه از کودکی به او در حقیقت به نوعی خورانده شده است.
همانند چین کهن ، گویا دایره ذهن این افراد نیز شهری ممنوعه دارد . ممنوعیتی نه فقط از جنس دین و خداپرستی ، بلکه ساده ترین و قابل نقض ترین عرف های رایج در جامعه که تحت عنوان خطوط قرمز می شناسیم نیز به سختی توسط این افراد به کنار گذاشته خواهد شد.
خدا هست یا نیست؟ چه فرقی دارد؟ من همچنان غلتزنان در بستر به معاشقه مشغولم … خدا نیست …شب سرد زمستانیست و من در حال قدم زدن سیگاری می کشم ….خدا اثبات شد …پکی دیگر خواهم زد …تمام !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر